کد مطلب:50475 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:153

حقیقت فطرت











همه ی مردمان مفطور به فطرتی اند كه حقیقت آن فطرت، عشق به كمال مطلق است،[1] یعنی عشق به كمال بی نقص و جمال بی عیب،[2] و تمام فطرتها اعم از انبیا و اولیا و مومنان و كافران و اشقیا و سعدا همه در این جهت مساوی اند و هیچ تفاوتی ندارند.[3] امیرمومنان علی (ع) در این باره فرموده است:

[صفحه 141]

«اللهم داحی المدحوات و دائم المسموكات و جابل القلوب علی فطرتها: شقیها و سعیدها.»[4] .

بار خدایا! ای گستراننده ی هر گسترده و ای برافرازنده ی آسمانهای بالا برده، ای آفریننده ی دلها، بر وفق فطرت، بدبخت بود یا نیكبخت.

سرشت همه ی مردمان به گونه ای آفریده شده كه عاشق و طالب كمال مطلق است و همه ی تلاش آدمی در این جهت است. امام خمینی (ره) در این باره چنین می نویسد:

«بدان كه خدای تبارك و تعالی گرچه بر ماده هایی كه قابلیت داشتند، همان را كه در خورد استعداد و لیاقتشان بود، بدون اینكه- العیاذ بالله- بخلی بورزد افاضه فرمود، ولی در عین حال فطرت همه را چه سعید و چه شقی و چه خوب و چه بد بر فطرت الله قرار داد و در سرشت همه ی انسانها عشق به كمال مطلق را سرشت و از آن رو همه ی نفوس بشری را از خرد و كلام علاقه مند ساخت كه دارای كمالی بدون نقص و خیری بدون شر و نوری بدون ظلمت و علمی بدون جهل و قدرتی بدون عجز باشند. و خلاصه ی مطلب آنكه فطرت آدمی عاشق كمال مطلق است.»[5] .

این حقیقت منشا تمام حركات و سكنات و زحمات آدمیان است و همین حقیقت محرك تمام اعمال نوع انسان است و آنچه موجب اختلافات مردمان است، تشخیص كمال و مصداق كمال مطلق است و هر كس معشوق و محبوب خود را در چیزی می یابد و همه ی همت خود را متوجه او می نماید، ولی چون انسان به فطرت خود رجوع نماید، درمی یابد كه حقیقت وجودش خواهان كمالی است كه نقصی نداشته باشد و عاشق جمالی است كه عیبی نداشته باشد، یعنی معشوق همگان كمال مطلق است.[6] امام خمینی (ره) در این باره می نویسد:

«باید دانست كه عشق به كمال مطلق، كه از آن منشعب شود عشق به علم مطلق و قدرت مطلقه و حیات مطلقه و اراده ی مطلقه و غیر ذلك از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائله بشر است و هیچ طایفه ای از طایفه ی دیگر، در اصل این فطرت ممتاز نیستند، گر چه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند. لكن به واسطه ی احتجاب به طبیعت و كثرت و قلت حجب و زیادی و كمی اشتغال به كثرت و دلبستگی به دنیا و شعب كثیره ی آن، در تشخیص كمال مطلق، مردم متفرق و مختلف شدند. و آنچه كه اختلاف محیطها و

[صفحه 142]

عادات و مذاهب و عقاید و امثال آن، در سلسله ی بشر تاثیر نموده (است)، در تشخیص متعلق فطرت و مراتب آن تاثیر نموده و ایجاد اختلافات كثیره ی عظیمه نموده (است)، نه در اصل آن. مثلا آن فیلسوف عظیم الشان كه عشق به فنون فلسفه دارد و همه ی عمر خود را در فنون كثیره و ابواب و شعب مقننه ی آن صرف می كند، با آن سلطان و پادشاه كه به سعه ی نطاق سلطنت خود می كوشد و در راه آن رنجها می برد و عشق به نفوذ قدرت و سلطنت خود دارد و آن تاجر كه عشق به جمع ثروت و مال و منال دارد، در اصل عشق به كمال فرق ندارند، لكن هر یك تشخیص كمال را در آن منظور خود دارند. و این اختلاف و تشخیص از احتجاب فطرت است، زیرا كه این خطا در مصداق محبوب است و این از عادات و اطوار مختلفه و تربیتها و عقاید متشتته پیدا شده است و هیچ یك از اینها آنچه را كه دلباخته ی اویند و دنبال آن می روند و نقد عمر در راه آن صرف می كنند، محبوب آنها نیست، زیرا كه هر یك از این امور، محدود و ناقص است و محبوب فطرت، مطلق و تام است و از این جهت است كه آتش عشق آنها به رسیدن به آنچه به آن متعلقند فروننشینند. چنانچه اگر سلطنت یك مملكت را به یكی دهند كه عشق به سلطنت داشت و گمان می كرد به رسیدن به آن، مطلوب حاصل است و آرزویی دیگر در كار نیست، چون به آن محبوب خیالی مجازی رسید، سلطنت مملكت دیگر طلب كند و چنگال عشقش به مطلوبی دیگر بند شود. و اگر آن مملكت را بگیرد، به ممالك دیگر طمع كند. و اگر تمام بسیط ارض در تحت سلطنت و قدرت او آید و احتمال دهد كه در كرات دیگر، ممالكی هست از اینجا وسیعتر و بالاتر، آرزوی وصول به آن كند. و اگر جمیع عالم ملك را در تحت سیطره ی خود درآورد و از عالم ملكوت خبری بشنود- ولو مومن به آن نباشد- آرزو كند كه كاش این خبرها كه می دهند و این سلطنتها و قدرتها كه می گویند راست بود و من به آنها می رسیدم!

پس معلوم شد كه عشق، متعلق به سلطنت محدوده نیست، بلكه عشق سلطنت مطلقه در نهاد انسان است و از محدودیت متنفر و گریزان است و خود نمی داند. و پرواضح است كه سلطنت مطلقه از سنخ سلطنتهای دنیاوی مجازی، بلكه اخروی محدود نیست، بلكه سلطنت الهیه، سلطنت مطلقه (است) و انسان طالب سلطنت الهیه و علم و قدرت الهی است و پدید آرنده ی خود را خریدار است،[7] و دل هر ذره را كه بشكافند آفتاب جمال حقیقت را در میانش بینند.[8] .

[صفحه 143]

پس جمیع شرور- كه در این عالم از این انسان بیچاره صادر شود- از احتجاب فطرت، بلكه از فطرت محجوبه است و خود فطرت به واسطه ی اعتناق و اكتناف آن به حجابها، شریت بالعرض پیدا كرده و شریر شده است بعد از آنكه خیر، بلكه خیر بوده (است).

و اگر این حجابها (ی) ظلمانی، بلكه نورانی از رخسار شریف فطرت برداشته شود و فطرت الله به همان طور كه به ید قدرت الهی تخمیر شده مخلی به روحانیت خود باشد، آن وقت عشق به كمال مطلق بی حجاب و اشتباه در او هویدا شود و محبوبهای مجازی و بتهای خانه ی دل را درهم شكند و خودی و خودخواهی و هر چه هست زیر پا نهد و دستاویز دلبری شود كه تمام دلها- خواهی نخواهی- به آن متوجه است و تمام فطرتها- دانسته و ندانسته- طلبكار اویند. و صاحب چنین فطرت، هر چه از او صادر شود، در راه حق و حقیقت است و همه در راه وصول به خیر مطلق و جمال جمیل مطلق است و خود این فطرت مبدا و منشا خیرات و سعادات است و خود خیر، بلكه خیر است.»[9] .

پس حقیقت فطرت عشق به كمال مطلق است و بستر تربیت حقیقی آدمی به سوی سعادتش همین بستر است.


صفحه 141، 142، 143.








    1. ن. ك: امام روح الله خمینی، طلب و اراده، ترجمه و شرح سید احمد فهری، چاپ اول، مركز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362 ش. صص 153 -152.
    2. ن. ك: السید محمد حسین الطباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، دارالكتاب الاسلامی، قم، 1393 ق. ج،، صص 178 و 177.
    3. رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره، صص 39 -37.
    4. نهج البلاغه، خطبه ی 72.
    5. طلب و اراده، صص 153 -152.
    6. ن. ك: چهل حدیث، صص 184 -182.
    7. اقتباس است از این بیت حكیم نظامی:


      همه هستند سرگردان چو پرگار
      پدید آرنده ی خود را طلبكار


      ابومحمد الیاس بن یوسف بن زكی بن موید نظامی گنجوی، خمسه ی نظامی، تصحیح بهروز ثروتیان، انتشارات توس، 1373 ش. ج 2، خسرو و شیرین، ص 73.

    8. اشاره است به این بیت از ترجیع بند هاتف اصفهانی


      دل هر ذره را كه بشكافی
      آفتابیش در میان بینی


      سید احمد هاتف اصفهانی، دیوان اشعار، به تصحیح وحید دستگردی، چاپ ششم، كتابخانه ی ابن سینا، تهران، 1347 ش. ص 18.

    9. امام روح الله خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، چاپ اول، موسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش. صص 82 -80.